"قصه جوحی و آن کودک که پیش جنازه پدر خویش نوحه میکرد" جوحی = بذله گو و ظریف
کودکی در پیش تابوت پدر زار مینالید و بر میکوفت سر
کای پدر آخر کجایت میبرند تا ترا در زیر خاکی آورند
مردی مرده بود و جمعی تابوت او را بر دوش ميكشيدند و به گورستان ميبردند كودك پدر مرده، همراه تابوت ناله سر داده بود كه: پدر عزيزم، تو را به كجا ميبرند؟ ميخواهند تو را به خاك بسپارند. به خانه ای كه تنگ و تاريك است ميبرند، آنجا نه در دارد نه فرش، نه حصير ، و نه در شب چراغ دارد،نه در روز نان ، نه بوی غذا، نه درگاه ، نه راه پشت بام ونه همسایه
میبرندت خانهای تنگ و زحیر نی درو قالی و نه در وی حصیر
نی چراغی در شب و نه روز ، نان نه درو بوی طعام و ، نه نشان
پسركی فقير و بذله گو كه همراه تابوت بود با دقت به ناله های آن پسر گوش ميكرد. سرانجام به پدرش گفت: پدر اورا دارند به خانه ما میبرند ؟
پدر : ابله مشو او را به خانه ما نميبرند. جوحی(پسر) : گوش كن نشاني هايی كه ميدهد بدون ترديد خانه ماست كه نه حصير دارد، نه چراغ، نه غذا، و نه در سالم و نه حياط و نه بام.
گفت جوحی با پدر ای ارجمند والله این را خانهٔ ما میبرند
گفت جوحی را پدر ابله مشو گفت ای بابا نشانی ها شنو
این نشانی ها که گفت او یَک بیَک خانهٔ ما راست ، بی تردید و شَک
آری خانه دلی كه از نور حق روشن نباشد، با گورستان چه فرقی دارد؟
خانهٔ آن دل که ماند بی ضیا از شعاع آفتاب کبریا
نه در آن دل ، تافت نور آفتاب نه گشاد عرصه و ، نه فتح باب
گور خوشتر از چنین دل مر ترا آخر از گور دل خود ، برتر آ
با توجه به افزایش روز افزون منابع مجازی در مورد عرفان به ویژه درباره شاعر بزرگ ایرانی مولانا جلال الدین مشهور به مولوی و بیان مطالب غیر کارشناسی درشبکه های مجازی، برآن شدیم تا با استفاده از سخنان اساتید مطرح عرفان و مولوی شناسان با اطمینان از صحت مطالب و منابع چکیده ای از شرح حکایات مثنوی، فیه ومافیه، ابیات دیوان شمس و فایلهای سخنرانی در این خصوص و سایر عرفا را در اختیار علاقمندان قرار دهیم.